سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
********
وسط خیابان دیوار نمیکشند
محمد ایمانی در کیهان نوشت:
1- نگرش و ارزیابی روندی از مسیر طی شده در 4-5 سال اخیر، این حقیقت را یادآوری میکند که مشکلات، برخلاف برخی رویکردهای آرزو اندیشانه و سهلاندیشانه، راهحلهای جادویی ندارند. فقط در افسانهها میشود با غول چراغ جادو، کارهای محیرالعقول کرد. البته اگر درهمان فضای افسانه هم کسی قالبشکنی میکرد و غول چراغ جادو را به حرف میکشید، لابد میشنید که میگوید من اگر کاری از دستم بر میآمد، ابتدا برای گرفتاری خودم چاره میکردم! متاسفانه این آرزو اندیشی، به افکار عمومی هم تزریق و چنین القا شد که بدون زحمت تدبیر و تلاش و اصلاح رویههای غلط اقتصادی، صرفا با جادوی برجام و بستن با کدخدا میشود به اقتصاد رونق داد. به دفعات گفته شد با توافق، تمام تحریمهای مالی و بانکی و اقتصادی بالمرّه (یک جا) «لغو» و مشکلاشتغال و تولید و رکود و تورم و آلودگی هوا وآب خوردن حل خواهد شد. از خود نپرسیدند شیطان بزرگ اگر دغدغه بشریت داشت، چرا به داد 48 میلیون فقیر مطلق در آمریکا که محتاج کوپن برای هر وعده غذایی هستند، نرسیده است.
2- حفظ یا تغییر وضع موجود، یک دوگانه مهم است که اگر درست تبیین نشود، راه به ناکجاآباد میبرد. برخی تغییرطلبیها مصداق کور کردن چشم به جای درست کردن ابروست؛ نقطه قوتها و قدرتمندیهای داخلی را هدف تغییر قرار میدهد اما نقطه ضعفها را مثبت میشمارد و بر حفظ آنها تاکید میورزد. درست در همین بزنگاه بود که دشمنان، ارکان قدرت ایران جدید را «مایه دردسر و مزاحمت» برای ملت که باید به قیمت ارزان به شرخرها فروخت و از شرشان خلاص شد، جا زدند. برنامه هستهای به عنوان نوک کوه یخ رشد علمی و فنی در کشور، جزو اولین اهداف قدرتهای انحصارطلب غربی بود که با همین مغالطه بر زبان غربگرایان نیز جاری شد؛ مبنی بر اینکه با این همه دردسر فشار و تحریم، برنامه هستهای میخواهیم چه کنیم؟! آمریکا و غرب پس از آن، سراغ نفوذ منطقهای، برنامه موشکی، احکام اسلامی، نهادهای اقتدار نظام و حوزههای خودکفایی علمی و اقتصادی ایران رفتند.
3- مسئله راهبردی آمریکا و برخی رژیمهای اروپایی با ایران، قدرت و نفوذ منطقهای مشروع جمهوری اسلامی است. مایک پنس معاون ترامپ در سفر به فلسطین اشغالی گفته است «آمریکا گسترش نفوذ ایران در منطقه را تحمل نمیکند». اما همزمان اندیشکده کارنگی درباره سیاست محدودسازی نفوذ ایران نوشت «آمریکا باید نفوذ ایران را در منطقه محدود کند اما به نظر میرسد که در وضعیت کنونی نمیتواند این روند را دنبال کند. اگر طرح جدی وجود داشته باشد، دولتهای اروپایی هم میتوانند به آن بپیوندند. آمریکا از سال 1979 روشهای متفاوتی را برای بازدارندگی ایران بکار گرفته؛ از جمله برخورد با نفوذ عدالتخواهانه انقلاب ایران. همچنین در سالهای گذشته آمریکا بیشتر نسبت به توانمندیهای نظامی ایران نگران شده است. آمریکا درکی از نفوذ مشروع ایران ندارد؛ به این دلیل که هرگز رویکرد تغییر رژیم را کنار نگذاشته است. بنابراین هر اقدام مشروعی که جمهوری اسلامی انجام دهد، مخالفان به بزرگنمایی آن میپردازند. این در حالی است که بودجه دفاعی13 تا 15 میلیارد دلار ایران بسیار کمتر از بودجه 90 میلیارد دلاری عربستان یا بودجه 28 میلیارد دلاری امارات و بودجه نظامی آمریکا 600 میلیارد دلار است». در حقیقت مشکل غرب، قدرتمندی ایران است و روح برجام که امروز از اصلاحیه و مکمل و متمم آن حرف میزنند، زمینهسازی برای خلع همین اقتدار است.
4- متاسفانه این واقعیت که آمریکا و متحدان اروپایی آن در موضع عداوت راهبردی با ما قرار دارند، از سوی برخی روشنفکران و سیاسیون انکار شد، بیآنکه کمترین تاثیری در کاهش خصومت داشته باشد بلکه بر جسارت دشمن افزود. برخی مدیران، هرچه اهل «خطرپذیری» به مفهوم مثبت آن درعرصه مدیریت اجرایی نبودند و رفتارهای محافظهکارانه در نسبت با دیوانسالاری دولتی داشتهاند، برعکس، پای در حوزه «رفتارهای پرخطر» گذاشتند که اعتماد بیمبنا به شیطان بزرگ و برخی رژیمهای همسو از آن جمله بود. رهبر انقلاب 28 شهریور 1395 در این باره فرمودند "یکی از عناصر قدرت جمهوری اسلامی ایران، بیاعتمادی مطلق به قدرتهای سلطهگر جهانی است که امروز مظهر آن آمریکاست. باید بیاعتمادی به آمریکا را گسترش داد. متأسفانه برخیها حاضر نیستند این بیاعتمادی را قبول کنند واگرچه به زبان میگویند، آمریکا دشمن است اما احساس واقعی بیاعتمادی به آمریکا در آنها وجود ندارد. هنگامی که در انسان احساس دشمنی و بیاعتمادی واقعی به طرف مقابل وجود داشته باشد، در مذاکرات و دیدارها، الزامات آن را رعایت میکند و به گفتههای طرف مقابل مطلقاً اعتماد نخواهد کرد».
5- مشابه همین خطای «اعتماد یکطرفه»، درباره اروپا در حال تکرار است. معاون وزیر خارجه که در اوج مباحثات درباره عدم توازن در توافق و فقدان ضمانت اجرای آن گفت «امضای جانکری تضمین است»، این بار با سهلاندیشی میگوید «میزان اختلاف اروپا و آمریکا بیسابقه است». او میافزاید «ایده برخی از اروپاییها، دادن امتیاز غیربرجامی به ترامپ برای نگه داشتن او در برجام است». «امتیازات غیربرجامی» از جیب چه کسی؟ ادعای «اختلافات بیسابقه اروپا و آمریکا» درحالی است که وزیر خارجه آمریکا در سفر به اروپا، هماهنگیهایی با دولتهای اروپایی درباره تشدید فشار بر ایران در زمینههای موشکی و نفوذ منطقهای ایران داشته و دولتهای فرانسه و انگلیس و آلمان هم صراحتاً در چند نوبت برای فشارهای تحریمی درباره محدود کردن برنامه موشکی و نفوذ منطقهای ایران اعلام آمادگی کردهاند. این فرآیند، بازسازی نقشه فریبکارانه پلیس خوب و پلیس بد است که تیم مذاکرهکننده ما را به خطای محاسباتی و دادن امتیازهای یکطرفه کشاند و وزیر خارجه بعدها با گلایه به وزرای خارجه طرف برجام گفت 20 ماه پس از برجام هنوزهم نمیتوانیم حتی یک حساب بانکی در انگلیس باز کنیم.
6- اتفاق عجیبتر این است که وزارت امور خارجه در واکنش به اظهارات مستند یک منتقد در مناظره تلویزیونی، ضمن نثار انواع اهانت مینویسد» چرا بر خلاف آنچه امامراحل ما بهحق فرمود که آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند، این آقایان تلاش دارند اثبات نمایند که اتفاقا آمریکا هر کاری خواسته با مردم ایران چه در تحریمها و چه در مذاکرات کرده است؟ چه برنامههایی پشت پرده وجود دارد که آمریکا را در ذهن مردم قدرتمند جلوه دهند؟». آیا کسی غیر از وزیر خارجه سال 92 همزمان با دور جدید مذاکرات گفت «آمریکا میتواند ظرف پنج دقیقه تمام توان دفاعی ما را نابود کند»؟! کدام دولتمرد گفته بود «آمریکا کدخداست؟» و «مقابل ابرقدرتها نمیتوان ایستاد؛ آن هم با شعارهایی که بعضا توخالی است»؟ چه کسانی این توهم را به آمریکای درمانده در چهارگوشه منطقه تزریق کردند که میتواند غلطی بکند و بنابراین مجاز است زیر تعهدات نیم بند برجام بزند؟!
7- همان نایبرئیس مجلس که ادعا کرده بود «20 دقیقه هم برای تصویب برجام زیاد بود»، چند ماه قبل گفت؛ «رزمایشهای موشکی کمعقلی است»! امثال وی چرا هر بار که دشمنان دیرین ملت ایران، یکی از ارکان قدرت ما را هدف میگیرند، هم قافیه با ادبیات و مطالبات دشمن سخن میگویند؟ نایبرئیسدیگر مجلس که او هم عضو فراکسیون امید است، میگوید «زمانی که به عنوان عضو اکیپ مجلس در مورد برجام انتخاب شدم، به دلیل تخصصی بودن بحث، زیاد متوجه قضایا نشدم چرا که در موضوعات غیرتخصصی همواره سعی میکنم ورود پیدا نکنم». او با این حال ادعا میکند «هر روز از بابت تحریمها قبل از برجام، هزار میلیارد تومان متضرر میشدیم»! این وسوسه و تلقین از کجا رسوخ کرد؟ چرا اکنون از 730 هزار میلیارد تومانی که طبق ادعای ایشان باید در خزانه کشور پس از دو سال جمع شده باشد، خبری نیست و دولت اصرار دارد مجلس را در برابر حذف یارانه 34 میلیون نفر و گران کردن انفجاری حاملهای انرژی منفعل کند؟ چرا امثال این نمایندگان نمیتوانند از دولتی که قانونا مُشرف و ناظر بر آن هستد، انتقاد کنند و بگویند به اعتبار وارونه درآمدن بسیاری از ارزیابیها و محاسباتتان، از حرکت تخته گاز در بیراهه بکاهید و برای پاسخگویی و ادای توضیح و همچنین دریافت خط مشی اصلاح شده، به مجلس بیایید؟ چرا میتوانند از سران خیانتکار فتنه حمایت کنند اما نمیتوانند سهل اندیشی و اعتماد بیپایه به دشمن را به چالش بکشند؟
8- بسیاری از وعدهها و پیشبینیهای مدیران ارشد دولت درباره رفع رکود، رونق اقتصادی، افزایش ارزش پول ملی و قدرت خرید مردم، بینیاز کردن مردم از پول یارانه و...اشتباه یا برعکس از آب درآمده است. آیا دولت و شخص رئیسجمهور نمیخواهند از هاله تقدس بیرون بیایند، اندکی از سرعت سیر در بیراهه بکاهند - بلکه توقف کنند - و فروتنانه از صاحب نظران راه اصلاح و جبران را بپرسند؟ از بدایع رویکرد دولتمردی که پیغمبر(ص) و امام زمان(ع) را هم سزاوار نقد دانست، این است که مجری میتینگهای تبلیغاتی خود در انتخابات را به عنوان مجری گفتوگوی تلویزیونی تعیین میکند! اولویتهای مردم در تمام نظرسنجیهای دولت، «رکود اقتصادی، تعطیلی کارخانهها، بیکاری، گرانی، مسکن و اجاره نشینی و ازدواج» است. اما در گفتوگوی تلویزیونی اخیر، تقریبا هیچ اثری از این اولویتها نبود. اینکه مجری بگوید«امشب فرصت نشد درباره اشتغال صحبت بکنیم»، مخاطب را به پرسشی روشن وا میدارد و آن اینکه پس برنامه اصلا برای چه طراحی شده بود؟ چرا در پایان دومین سال اجرای برجام، این گفتوگو از «عایدی و آورده ملموس برای زندگی مردم» که هیچ، حتی از «حرف» و «قول» هم تهی بود؟ و چرا حتی در حد تعارف، از سالگرد اجرای «فتحالفتوح بزرگ قرن» و «پیروزی 3 بر 2 مقابل ابرقدرتها»! یاد نشد؟
9- بیاعتنایی به اولویتها و مشکلات قابل حل تودههای مردم به حدی که عدهای از آنان را به ستوه آورد، و سپس ادعای لزوم به رسمیت شناختن اعتراض خیابانی، جفای عظیم و دشمن شادکن نسبت به نظام و مردم است. این رویکرد سؤالبرانگیز، حکایت دیوار کشیدن درعرض خیابانی پررفت و آمد و گذاشتن چراغ خطر چشمکزن روی آن است. از کسی که چنین میکرد، حکمت کارش را پرسیدند؛ پاسخ داد «معلوم است. دیوار میکشم که بتوانم چراغ هشدار را روی آن نصب کنم». دوباره پرسیدند چراغ را برای چه نصب میکنی؟ پاسخ داد «معلوم نیست؟ برای اینکه رانندگان، دیوار را ببینند و با آن تصادف نکنند»! آیا تولید مسئله یا عدم حل آن و ایجاد نارضایتی و سپس، حق دادن به مردم که فریاد به اعتراض بلند کنند، شباهتی به رویکرد عقلا دارد؟ مگر قصد خودآزاری یا مردم آزاری دارند؟
10- اگر در پی اصلاح و بهبود امور هستیم، روندهای زاویه گرفته از گفتمان بالنده و پیشبرنده انقلاب باید تغییر کند. انقلاب اسلامی و نظام امت – امامت، یک هندسه مشخص دارد که در هر قالب معوجی جای نمیگیرد و هر محتوای التقاطی را پذیرا نمیشود. بیزاری و برائت از دشمن و سیر در چارچوب گفتمانی ولایت و رهبری، قاعده کلی هندسه انقلاب اسلامی است و بدون آن نمیتوان انقلابی عمل کرد. بدیل این رویکرد، اعتماد از سر اضطرار به شیاطین عالم و خسارتزدگی محض است. راه بینابینی وجود ندارد. به تعبیر سعدی در باب هشتم گلستان «جان در حمایت یک دم است و دنیا وجودی میان دو عدم. دین به دنیا فروشان خرند. یوسف بفروشند تا چه خرند؟ اَلَم اَعهَد اِلَیکُم یا بَنی آدَمَ اَن لاتَعبُدُوا الشَّیطان. به قولِ دشمن، پیمانِ دوستی بشکستی/ ببین که از که بریدی و با که پیوستی؟».
اردوغان در عفرین به دنبال چیست؟
امیر مسروری در خراسان نوشت:
در ابتدا حمایتهای مادی و تسلیحاتی آمریکا از کردها در شمال سوریه برای ترکیهای که کاملا شمشیرش را از رو، بر کردهای شمال نوار مرزی سوریه بسته بود، پر هزینه نبود. کردها در عملیاتهای مختلف مناطقی را آزاد میکردند که میتوانست امنیت را به مناطق تحت تصرف داعش برگرداند و از حضور نیروهای مرکزی دولت سوریه جلوگیری کند. اما استقرار نیروهای کرد و تسلیح این نیروها به سلاحهای پیشرفته خطرات مهمی را برای آنکارا در پی دارد. یکی از این خطرها انتقال این تسلیحات از کردهای سوریه به پ.ک.ک، بزرگ ترین ستیزه جویان مخالفِ آنکارا در نوار جنوبی و تشکیل اقلیم کردی در شمال سوریه است. موضوعی که در همه پرسی اخیر اقلیم کردستان عراق برای آنکارا پرهزینه بود. در چنین شرایطی بود که نیروهای تحت عنوان سپر فرات یا همان نیروهای معارض مسلح سوری با حضور در میدان عفرین دست به عملیات نظامی علیه مناطق تحت تسلط کردها زدند. این عملیات هرچند با حملات هوایی همراه بود اما خسارتهای فراوانی به کردهای عفرین وارد کرد. در همین حال دولت ترکیه اعلام کرده سرکوب نیروهای کرد در تمام مناطق شمالی ادامه خواهد داشت.اگر ادعای ترکیه در پرونده سرکوب نیروهای کرد سوریه صحیح باشد، طرح پرواز ممنوعی که پس از شکست حلب از روی میز سرویس اطلاعاتی ترکیه کنار رفت، دوباره به میدان میآید و این کشور میتواند با ورود و اشغال بخشی از خاک سرزمین سوریه، منطقه پرواز ممنوع مد نظر خود را اعمال کند. این طرح چند آورده مهم برای دولت ترکیه دارد:
1.محاصره کردهای جنوبی و معارض: ترکیه با استقرار نیروهای خود پشت سر نیروهای پ.ک.ک عملا آنها را محاصره میکند و خطر عملیات علیه خود را در ورای مرز کاهش میدهد. از طرفی برای جلوگیری از انتقال سلاح و پشتیبانی لجستیکی میتواند سرپلهای پ.ک.ک را در خارج از مرزهای زمینی ترکیه نابود کند. مشت آهنین بزرگ ترین استراتژی ترکیه در قبال کردهای معارض درون سرزمینهای این کشور است که با ورود به سوریه اجرایی میشود.به واقع ترکیه سعی دارد با ورود به خاک سوریه سیاست مهار کردها را برای همیشه در اختیار بگیرد.
2. منطقه پرواز ممنوع و استقرار دولت معارضان: دیگر راهبرد ترکیه در ورود به خاک سوریه کسب دستاورد حداقلی در مذاکرات آتی است. همه میدانند آنکارا در طول این هفت سال هر نوع هزینهای در سوریه کرده و هیچ آوردهای نداشته است. در دوران پسا تروریسم سوریه، آنکارا برای خود سهمی میخواهد و اردوغان نمیخواهد با دست خالی از صحنه سوریه خارج و برای همیشه در تاریخ از او به عنوان سلطان شکست خورده یاد شود. بر همین اساس، برآورد ترکها از حضور نیروهای نظامی سپر فرات در سوریه، افزایش قدرت چانه زنی و حتی کنار گذاشتن بعضی از شروط تفاهم آستانه است. به عبارت دیگر، در مذاکرات آتی ترکها تمایل زیادی دارند که با عبور از دمشق، عملا بخشی از خواستههای خود را بر نیروهای محور حامی سوریه تحمیل کنند. با این حال اقدام اردوغان ضمن دستاورد بین المللی مرهمی بر وجه تخریب شده او در داخل ترکیه خواهد گذاشت.
3. بازگشت آوارگان: اتحادیه اروپا برای جلوگیری از نفوذ آوارگان به ترکیه هشدارهای گوناگونی داد و آنکارا نیز بر پایبند نبودن طرفهای اروپایی به تعهدات مالی پناه جویان تاکید دارد. این دو موضوع برای اردوغان پر هزینه است و مسئله آوارگان به یک چالش در حوزه امنیت ملی ترکیه تبدیل شده است. پناه جویانی که هر کدام میتوانند برای امنیت آنکارا تهدید آفرین باشند و مسیر اجتماعی را در جنوب ترکیه تغییر دهند. با حضور نیروهای ترک در نوار شمال سوریه این فرصت برای آنکارا به وجود میآید که این پناه جویان در مناطق شمالی اسکان پیدا کنند. اسکان پناهندگان و آوارگان برای اردوغان در خاک سوریه کم هزینه تر از حضور آنان در خاک ترکیه، ترانزیت و قاچاق انسان و از همه خطر ناک تر عملیات تروریستی است.
4. رقابت با ناتو: بعد از کودتای بی سرانجام آمریکاییها در آنکارا، نگاهها به رفتار اردوغان در قبال ناتو معطوف شد. آنکارا دعوایش را با آلمان چنان گسترده کرد که به حضور نظامی نیروهای امنیتی آلمان در انجرلیک کشید. از طرف دیگر برخوردهای سرد دیپلماتیک آنکارا – واشنگتن به منع سفر اتباع دو طرف به خاک یکدیگر رسید و اردوغان میخواهد به ناتو نشان دهد وزنهای سنگین در بازیهای منطقهای است. همکاری ترکیه در خرید سلاحهای روسی و حتی اس 400 در کنار عملیات سپر فرات و برخورد با طرح آمریکاییها در منطقه شمالی سوریه، نشان میدهد اردوغان بیش از همه از درون نیاز به جلب حمایت اجتماعی و اقناع افکار عمومی در ثبات امنیت پیرامونی دارد. به عبارت دیگر، آبروی اردوغان میرود اگر نتواند در عمل علیه ناتو نمایشی از خود نشان دهد و اقتدار نظامی خود را به رخ آمریکاییها بکشد. هرچند اردوغان از عضویت در ناتو بهره میبرد اما تمایل دارد این عضویت با اقتدار همراه باشد.
در جمع بندی باید گفت؛ «عملیات عفرین» که ترکها آن را «شاخه زیتون» مینامند، هدفی جز اقتدار گرایی اردوغان ندارد و نتیجه آن جز جری تر شدن کردها در پرونده مذاکرات ترکیه نیست. اگرچه دیگر قدرتها از جمله روسیه و حتی دولت مرکزی دمشق برای خود اهداف دیگری همچون تضعیف نیروهای پیاده نظام آمریکا را در مماشات با این عملیات دنبال میکنند اما به طور حتم عملیات در عفرین نتایجی برای امنیت داخلی آنکارا به ارمغان خواهد آورد و مهم ترین آن همکاری بیشتر پ.ک.ک با کردهای سوریه است. موضوعی که اگر با دقت همراه نشود به عملیات تروریستی در ترکیه میافزاید و امنیت ملی ترکیه را با چالش مواجه میسازد. اردوغان باید برای هر کاری به دمشق توجه بیشتری کند و با آن هماهنگ باشد. درسی که اگر به آن توجه نکند، نتیجه اش هزینههای هفت ساله و دستاوردهای تقریبا صفر است.
دم دروغ کوتاه است!
مرتضی عبدی در وطن امروز نوشت:
سرعت تحولات کشور ظاهراً در عرصه رسانهها بسیار است. هر روز میتوان در بین خبرهای انبوه فضای مجازی، روزنامهها و... چند اظهارنظر شاذ و خبر شاخدار دید. در عالم واقع اما زندگی آرامتر در جریان است و اوضاع از دیروز تا امروز تفاوت چندانی نمیکند. در نگاه مردم، اساساً اظهارنظرهای شاذ و عجیب و غریب، بخشی از زندگی نیست و اگر هم باشد، تنها برای وقتگذرانی و خندهای کوتاه خوب است. زندگی در نظر مردم عادی همان است که بر سر سفره میبینند، زندگی یعنی «سود سهامعدالت چقدر است؟» زندگی یعنی «یارانه من حذف میشود یا نه؟» زندگی یعنی «دیروز که به بازار رفتی، اوضاع قیمتها چطور بود؟» از این منظر ظاهراً کسی مخالف نیست تا بگوییم دولت بهرغم وعدههای متعدد اقتصادی، نتوانسته در صحنه عمل اقدام چندانی برای چرخیدن چرخ اقتصاد انجام دهد.
این حتماً خبر خوبی نیست و ما همه موظفیم به دولت برای حل معضلات اقتصادی کشور کمک کنیم. مساله این نیست که رئیس همین دولت، تا همین دیروز به ما «بیشناسنامه»، «عصر حجری»، «بیسواد» و صدها لقب زشت دیگر داده و ما را به جهنم حواله کرده است. مهم این است که ما بهرغم همه اختلافها بر سر «کلید» حل معضلات کشور، سوار یک کشتی به پیش میرویم. همه اینها درست، این اما حتما درست نیست که کسانی بخواهند مسؤولیت خود در زمینه اوضاع فعلی را بر دوش نگیرند. اجازه دهید دولت را همین ابتدا قلم بگیریم. سخن ما اینجا از دولت نیست، چرا که دولت خود دستپخت کسانی دیگر است. کسانی که این روزها به هر ترفندی سعی دارند خود را از گناه «تَکرار» مبرا بدانند و دامن اصلاحطلبان را از پدید آمدن «رکود اقتصادی» تمام نشدنی کنونی، پاک کنند!
حاشیهسازی و فرافکنی اما هر چقدر هم قوی باشد، حافظه عمومی را نمیتواند از بین ببرد. یادمان نرفته ماههای نخست دولت یازدهم، ابراهیم اصغرزاده، چهره تندرو اصلاحطلبان گفته بود: «چند وقت پیش به دوستانی به شوخی گفتم این [دولت] رحم اجارهای برای پرورش یک نطفه است». وی در ادامه با اشاره به نقش اصلاحطلبان در روی کار آمدن دولت حسن روحانی تاکید کرده بود: «دولت نمیتواند فقط تصور کند برای ماندن بر کرسی قدرت باید رفتار کند... اصلاحطلبان بخشی از صورت مساله و حل مشکلات هستند. اصلاحطلبان فرصتند، نه چالش، شما نمیتوانید بدون توجه به مطالبات عمومی اصلاحطلبان احساس کنید که این بدنه اجتماعی از شما همچنان دفاع میکند». تاکید اصلاحطلبان بر نقش مهم خود در دولت اما به همینجا ختم نشد.
سعید حجاریان ابتدای سال 93 طی گفتوگو با ویژهنامه روزنامه اعتماد، گفت: «اگر اصلاحطلبان نباشند روحانی هم وجود نخواهد داشت». وی با بیان اینکه اصلاحطلبان حامی و ستون فقرات برنامههای روحانی هستند، تاکید کرده بود: «اگر اصلاحطلبان بشکنند روحانی هم شکسته است، چرا که وی با حمایت هاشمی و خاتمی و همچنین کنارهگیری عارف و بسیج اصلاحطلبان رای آورد». سخنان حجاریان در آن مقطع البته بیشتر بوی تهدید و باجخواهی از دولت داشت، با این حال راوی واقعیتی انکارناشدنی بود و آن، چیزی جز نقش مهم اصلاحطلبان در روی کار آمدن حسن روحانی نبود. حجاریان بعدها البته ادبیات خود را مهربانانهتر کرد و گفت: «اصلاحطلبان حاضرند «دندانههای کلید» روحانی باشند». حالا اما ظاهراً هیچ کسی دوست ندارد هیچ جای کلید روحانی باشد!
چنین است که اصلاحطلبان با آگاهی از شکست ایده مرکزی دولت در مساله برجام، قصد دارند دولت و شخص رئیسجمهور را تنها مقصر وضع موجود معرفی کنند. بر همین اساس، در حالی که اصلاحطلبان تندرویی چون محمدرضا خاتمی، پیش از انتخابات اخیر ریاستجمهوری به مردم میگفتند «ما تضمین روحانی هستیم»، اکنون برخی رسانهها و چهرههای اصلاحطلب در ساز جدایی معاون اول از دولت میدمند. محمدعلی ابطحی، از اعضای مجمع روحانیون مبارز اخیراً طی گفتوگویی در همین زمینه میگوید: «درباره حضور جهانگیری در انتخابات آینده تصور من این است اگر کاندیداتوری جهانگیری قطعی است، باید از دولت روحانی جدا شود و فاصله بگیرد؛ شرایط بهتری برای رای آوردن خواهد داشت!»
عبدالله ناصری، مشاور خاتمی صریحا از تنبلی روحانی و دولتش سخن میگوید و در کلامی کنایهآمیز میگوید: «آقای روحانی در مقایسه با همه روسایجمهور پیشین بعد از انقلاب، چه آنهایی که همانند بنیصدر عزل شدند و چه آنهایی که همانند رجایی شهید شدند و چه بقیه که بودند، وقت برای دولت نمیگذارد. میگویند ایشان از ساعت ۹:۳۰ صبح تا ۱۹ سرکار است. این را تردید ندارم و یکی از اعتراضات و انتقاداتی است که دوستان آقای روحانی به ایشان دارند. آقای ناطقنوری در همین زمینه به ایشان اعتراض کردند و گفتند من که الان فقط یک حوزه علمیه در لواسان دارم از ساعت ۶:۳۰ صبح آنجا حاضر میشوم و شما باید کمی زودتر بروید و به سخن وزرایتان گوش کنید». آنها معتقدند خود و نمایندگانشان را باید از دولت جدا کنند. رئیس دفتر دولت اصلاحات در بخش دیگری از سخنان خود تاکید کرده است: «اگر آقای جهانگیری خودش را از دولت فعلی کنار بکشد میتواند تنها پاسخگوی کارهای خودش باشد!» همه اینها در حالی است که اتاق فکر اصلاحطلبان تا همین چند ماه پیش، به جد طرفدار حضور جهانگیری در قامت کاندیدای پوششی بود و با وارد کردن وی به میدان رقابتها، نقش اصلی را در رایآوری مجدد رئیسجمهور ایفا کرده است. مساله عجیبتر اما این واقعیت است که اصلاحطلبان با آنکه عملکرد دولت را آنقدر بد میدانند که تداوم حضور جهانگیری را مساوی سوختن او در انتخابات 1400 تصور میکنند، همزمان به جد از توافق برجام و نتایج آن هم دفاع میکنند! در این شرایط سوال این است: اگر نتایج اقتصادی ناشی از برجام، اینقدر درخشان بوده است، چرا تمایل به نوشتن آن پای حساب خود ندارید؟
مثلاً مهدی رحمانیان، مدیرمسؤول روزنامه اصلاحطلب شرق نهتنها به عنوان حامی برجام در دو سالگی آن به مناظره میپردازد، که میگوید: «ما در برجام پیروز شدیم. برجام همچنان قابل دفاع است و تصور فضای بدون برجام غیر قابل تحمل است». در این شرایط، معلوم نیست مردم آخر باید کدام چهره اصلاحطلبان را باور کنند و اگر ما در برجام پیروز شدهایم، چرا عضو مجمع روحانیون مبارز باید تداوم حضور جهانگیری در دولت را منافی مصالح او و اصلاحطلبان بداند؟ پاسخ دادن به این تناقضات وظیفه من نیست. در همین زمینه جمله مشهوری ظاهراً از یک شاعر آلمانی وجود دارد که میگوید: «میتوان به یک نفر برای همیشه دروغ گفت و میتوان برای یکبار به همه دروغ گفت اما هرگز نمیتوان برای همیشه به همه دروغ گفت!»
خائنان بالقوه یا کاپیتولاسیون وارونه
عبدالله گنجی در جوان نوشت:
اسامی 100 مدیر دوتابعیتی کشور در جلسه عصر یکشنبه گذشته کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی خوانده شد. همچنین گفته شد فردی که اخیراً با اختلاس 100میلیارد تومانی از وزارت نفت به خارج فرار کرد، دوتابعیتی یا دارای تابعیت مضاعف است. علت اینکه خاوری به راحتی گریخت، این بود که دارای تابعیت مضاعف بود. تابعیت مضاعف امروز، همان «تحتالحمایگی» دوره قاجاریه است. آغایعقوب مارکاریان معروف به میرزا یعقوب ایروانی یا ارمنی (پدرمیرزا ملکم خان ناظمالدوله) و از خواجهسرایان حرم فتحعلیشاه اموال دولتی را سرقت کرد و به سفارت روسیه پناهنده شد و مورد حمایت گریبایدوف (سفیر مقتول روسیه) قرار گرفت و به علت دوتابعیتی بودن، وزیر اعظم وقت (اللهیار خان) نتوانست او را مجازات کند. آن روز دزدها پس از دزدی مسئله را سیاسی و از تابعیت مضاعف برای در امان بودن استفاده میکردند و اکنون هم.
بنا بر آنچه در کمیسیون مربوطه در مجلس گفته شد، تمرکز دوتابعیتیها در وزارت نفت بیشتر از جاهای دیگر دولت است و متأسفانه وزیر اطلاعات هم تاکنون چندگونه سخن گفتهاند. ابتدا گفتند: اگر کسی را پیدا کردید به ما اطلاع دهید. بعداً گفتند با 35 نفر برخورد کردیم و اکنون هم عدد 100 مطرح است. جدای از مباحث حقوقی، این ننگ نظام جمهوری اسلامی نیست که مدیران آن دل در گرو همانجایی دارند که سالهاست نظام و ملت آنان را به بدترین شکل از حقوق مختلف خود محروم کرده است؟ برای بقای نظامی که بر کاکل مدیرانی بچرخد که اسب زینکردهشان بالقوه آماده پرش به سمت فرنگ است چه تضمینی وجود دارد؟! دزدهای دوتابعیتی بیشترین ضربه را به حیثیت نظام وارد میکنند؛ یعنی هم مدیر دزد است، هم میتواند از محاکمه بگریزد، هم به ریش نظام بخندد و هم به جایی برود که به آن سرزمین دشمن میگوییم. این فقط دوتابعیتیها نیستند که زیر پای نظام را شل میبینند و زیر پای خود را محکم میکنند، بلکه از مسئولان نظام جمهوری اسلامی نیز کسانی هستند که فرزندانشان را برای تحصیل به غرب میفرستند تا شمایل فرهنگی غرب را از ورژن اصیل آن تجربه کنند و از فرهنگی که پدرانشان برای ترویج آن حقوق میگیرند فاصله بگیرند. بدون تردید مسئولانی که فرزندانشان به غرب رفته و در رشتههایی تحصیل میکنند که در ایران وجود دارد خائن هستند و انگاره و باور آنان به چیستی نظام جمهوری اسلامی را باید در لابهلای همین نگرش جستوجو نمود.
دوتابعیتیها و چرایی دوتابعیتی شدنشان و دستهای که فرزندانشان را به فرنگ میفرستند تا در همان رشته در ایران تحصیل نکنند «خائنان بالقوه» هستند و کمکم تق آنان درخواهد آمد و نسبتشان با نظام شفاف خواهد شد. در فیلم «قلادههای طلا» صحنهای بود که خانمی وارد سفارت انگلیس شد و به کارمند سفارت گفت: «اگر شما را بیرون کنند ما دچار مشکل خواهیم شد» و او جواب داد: «کسی ما را بیرون نمیکند. فرزندان مسئولین ایران را ما در انگلستان تربیت میکنیم.» مجلس، شورای عالی امنیت ملی و نیروهای انقلاب نباید این دو مسئله را (دوتابعیتیهای مدیر و تحصیل فرزندان مدیران در غرب) بهراحتی رها کنند.
انقلابیون اگر از این دو مسئله دقمرگ شوند حرجی نیست که بخشهایی از نظام جمهوری اسلامی را دلدادگان به غرب میچرخانند و این نقض غرض اهداف امام و انقلاب اسلامی است. ممکن است مردم فرزندانشان را به غرب بفرستند یا غرب به جاسوسان وطنی تابعیت مضاعف بدهد اما آلودگی حوزه مدیریتی نظام به چنین افرادی آینده روشنی را ترسیم نمیکند. دوتابعیتیها در وزارتخانه پردرآمد و «ویژه پرداخت» نفت چه میکنند؟ معلوم است که درآمد آنجا کفاف حال کردن در غرب را میدهد و قطعاً علت اصلی غربگرایی آنان نه سیاسی که حتماً فرهنگی است و هر از گاهی تصویر یا ویدئوی فرزندانشان را میتوان در شبکههای اجتماعی دید. پناهندگی دزدان، ظلم مضاعفی به اقتدار نظام نیز هست و نه تنها خود این افراد به ریش نظام پوزخند میزنند که مردم نیز به اقتدار نظام میخندند. شاید گفته شود این افراد متخصص هستند خب اگر دانشگاه نفت نمیتواند متخصص تراز انقلاب اسلامی تربیت کند آن را تعطیل کنید و سند ناچاری خود را مقابل این نوشته قرار دهید. مگر تولیدکنندگان انرژی اتمی و موشک و سلولهای بنیادی فارغالتحصیل غرب بودند؟ روزنامه «جوان» به محض دریافت اطلاعات مدیران دوتابعیتی کشور تصویر آنان را در صفحه یک خود منتشر خواهد کرد و این ننگ را مقابل ایران عزیز و ملت مظلوم و مستقل ایران تحمل نخواهد کرد.
نقاط قوت یک گفت وگو
محمدمهدی فرقانی در ایران نوشت:
گفتوگوی شامگاه دوشنبه رئیس جمهوری با رضا رشیدپور مجری نام آشنای تلویزیون با همه گفتوگوهای پیشین و گزارشهایی که حسن روحانی در گذشته با حضور در تلویزیون به مردم ارائه کرد، متفاوت و نسبت به آنها بهتر بود. این گزاره البته به آن معنا نیست که ممکن نبود این گفتوگو بهتر و تأثیرگذارتر از این طراحی شود. اما این گفتوگو چند نقطه قوت داشت که میشود با تأکید بر آنها چنین گفتوگوهایی را تقویت کرد.
یکی از نقاط قوت انتخاب مجری متفاوت بود. اجرای رشیدپور در این گفتوگو دو ویژگی ایجاد کرده بود. نخست آنکه او زندهتر و پویاتر از مجریان پیشین برنامه را پیش برد؛ او سؤالات را خودمانیتر مطرح کرد؛ در برخی لحظات با مصاحبه شونده تعامل داشت و از آن حالت رسمی و خشکی که بر گفتوگوهای گذشته حاکم بود، فاصله گرفت. سؤالاتی که در این گفتوگو مطرح شد نیز در ضمن حفظ حریمها و چارچوبهای حاکم نسبت به سؤالاتی که قبلاً مطرح میشد تا حدودی بیپردهتر بود. این شیوه طرح سؤال میتوانست و میتواند بار روانی مردم را سبکتر کرده و نوعی آرامش را القا کند. زیرا مردم در چنین نوع پرسش و پاسخی بیشتر این احساس را دارند که حرف دلشان مطرح میشود. البته همچنان این امکان وجود دارد که گفتوگو عمیق تر، چالشیتر و اقناعکنندهتر برگزار شود. اما در قیاس این گفتوگو با گفتوگوهای گذشته این احساس به مخاطب بیشتر منتقل میشد که گویی بخشی از حرفها و مطالبات انباشته شدهاش مطرح میشود.
در سمت مقابل شخص رئیس جمهوری نیز نسبت به گذشته غیررسمیتر و نزدیکتر به مذاق عامه سخن گفت و تا حدود قابل توجهی از ارائه گزارشهای خشک و رسمی آماری و نموداری که مردم چندان با آن ارتباط برقرار نمیکنند، فاصله گرفت و در عوض به سخنانش بیشتر جنبه توضیحی و توصیفی داد. بنابراین اگر چه هنوز سخنان رئیس جمهوری با انتظارات عمومی برای پاسخگویی به مطالباتشان فاصله داشت؛ اما او سعی کرد ملموستر، ساده تر، قابل فهمتر صحبت کند.
همچنین با توجه به انتقادات مخاطبان نسبت به مطرح نشدن برخی موضوعات و سؤالات جامعه در این گفتوگو آنچه باید مورد توجه قرار گیرد، آن است که در طرح سؤال باید اولویتهای عمومی مد نظر قرار گیرد. ممکن است برخی مطالبات عمومی قابل تحقق یا دقیق نباشد اما نباید فراموش کنیم که مطالبه مطالبه است و باید به آن پاسخ داده شود. در اولویتبندی سؤالات اگر چه شبکههای اجتماعی شاخص خوبی هستند اما در واقع باید با مراجعه به روزنامه نگاران حرفهای که در میان مردم هستند و با فراهم آوردن امکان جمعآوری سؤالات آنها این اولویتبندی انجام شود. در هر حال طبیعی است که پس از انجام هر برنامه گفتوگویی میدان نقد و بررسی باز است و اتفاقاً فرصت مناسبی فراهم است تا دستگاه رسانهای ریاست جمهوری از این انتقادات برای طراحی بهتر گفتوگوهای آینده استفاده کند.
درمان زخم برای جلوگیری از عفونت
مهرداد عربستانی در شرق نوشت:
تعارض سیاسی را میتوان تنش بین پیکره ساختاریافته سیاسی- که در آن هر بخشی دارای جایگاهی است- و آن بخشی دانست که جایی برایش در این پیکره وجود ندارد یا اینکه در برابر جایی که برایش تخصیص داده شده است، مقاومت میکند. غیرسیاسیکردن اعتراضات و تقلیل آنها به «اعتراض منهای سیاست» و «مطالبات بحق» - یعنی آنچه میتوان جایی در پیکره مستقر سیاسی به آن تخصیص داد- به معنای نادیدهگرفتن ماهیت تنش و گریز از ترومای رویارویی با امور فروکوفته است.
گمان نکنم کسی وجود نارضایتی و ظهور آن در قالب فوران خشم را در اعتراضات اخیر انکار کند؛ خشمی که به روشنی در رفتارهای تند معترضان تجلی مییافت، تجلیاتی که مشخصا نشانه ناکامی و احساس گیرافتادن است و امری نادیدهگرفتهشده را حداقل در نظر اهل کاوش به صحنه میآورد. به عبارت دیگر خشم و نفی همراهش به چیزی بیش از مطالبات قابلتعریف در نظام نمادین غالب دلالت دارد، چراکه در غیر این صورت با این فوران خشم و نفی همراه نمیشد. این مازاد یا باقیمانده نظام نمادین غالب، همان چیزی است که باید توجه و حساسیت ما را برانگیزد. برای روشنکردن این موضوع مایلم به چگونگی خطاب به معترضان اشاره کنم و به طور خاص منظورم طیفی از خطابهای هنجاری است که با تفکیک معترض بد از خوب و رفتار درست از غلط میکوشد نظم نمادین بههمریخته را سامان دهد و از سرگشتگی و آشفتگی ناشی از تجلی ورطه یا خلأ بکاهد. ولی این سروساماندادن هنجاری و عجولانه اگر بدون داخلکردن امر مستثناشده در نظام نمادین صورت بگیرد، ممکن است به هزینه ازدسترفتن معنا تمام شود. ساماندهی نظام نمادین یا معنادهی، اساسا کاری است که همه به طور مداوم به آن مشغولاند و اصولا نمیتواند مورد قضاوت اخلاقی قرار گیرد.
آنچه میتواند مورد نقد واقع شود، نادیدهگرفتن و غفلت از چیزی است که بیرون نظام نمادین غالب باقی مانده است و اجازه ورود نمییابد؛ امر مازادی که همیشه توان بازگشت و گشودن ورطه و تهدید سامان نمادین را دارد. اگرچه این روزها بسیار درباره این اعتراضات نوشته و گفته شده است، ولی به تصور نگارنده اگر بخواهیم تلاش کنیم این اعتراضات را بفهمیم، لازم است ورای علایق گروهبندیهای سیاسی، یا حداقل با فاکتورگرفتن موقت این گروهبندیها، آنها را مانند بخشی از نشانگانی بنگریم که به امری نسبتا پنهان یا بهزباننیامده، دلالت دارند. نشانگانی که با نشانههای دیگری که در تحقیقات انجامشده درباره ایران به دست آمدهاند، کامل میشود؛ اموری مثل تمایل بالا به مهاجرت (مغزها؟) از کشور، تجربه بیشترین احساسات منفی (از جمله خشم) در سطح دنیا و ناامیدی نسبی اجتماعی. دیدن پدیده اعتراضات به منزله نشانگان به آن معناست که الزاما کمیت معترضان نیست که اهمیت تشخیصی دارد، بلکه کیفیت واقعه است که به تشخیص کمک میکند. با کمک از استعارهای طبی، یک زخم کوچک برای تشخیص جذام کافی است؛ مهم کیفیت و محتوای زخم است. بیتوجهی به این زخم و انکار اهمیت آن البته منجر به نادیدهگرفتن عفونتی مرگبار در بدن خواهد بود که تبعات آن قابلپیشبینی نیست. در اینجا، با تأسف، آنچه این نشانگان اجتماعی نشان میدهد، ناکامی، استیصال و آن چیزی است که احساس «بیتحرکی وجودی» یا «گیرافتادگی» نامیده میشود. احساسی که ناشی از نداشتن چشماندازی روشن و رو به رشد برای آینده است.
مشکل از آنجا نشئت میگیرد که از پذیرش وجود این ورطه و فقدانی که منبع تمنّاست، طفره برویم و آن را انکار کنیم و هویتی برای سوژه معترض متصور شویم که کماکان راه بروز ناگفتهها را به نظام نمادین یا گفتمان روزمره مسدود کند. در این صورت سوژه معترض همچنان خویش یا بخشی از خویش را خارج از نظام نمادین غالب یافته و بیمعنایی و بیقراری ادامه پیدا میکند. این همان امری است که به تشدید گفتمان هیستریک منجر میشود؛ گفتمانی که نفی دائم و گسترده، امتناع گفتوگو و خشم پیامدهای آن هستند. در واقع هیستریک از مکانی که در نظام نمادین به او تحمیل شده راضی نیست، چراکه خواهش و فقدانی را که او تجربه میکند، از این نظام نمادین مستثنا شده و نادیده گرفته میشود. سوژه هیستریک در معامله با جامعه احساس غبن میکند، چراکه بسیار داده و اندکی پس گرفته است.
بنابراین این سوژه به طور مرتب آن جایگاهی را که این هویت و مکان را در نظام نمادین برایش تعریف کرده زیر سؤال میبرد و به چالش میکشد: آنی نیستم که میگویی، آنچه میخواهم نزد تو نیست.
راه برونرفت البته پذیرش واقعیت وجود این فقدان و تأمل و چارهاندیشی برای تغییر است. ساختن نظام نمادین جدیدی که مکانی برای تمنّاهای مستثناشده و جبران فقدانها ایجاد کند. البته چنین پذیرشی ممکن است دردآور یا تروماتیک باشد، ترومایی که شاید بخش جدا نشدنی هر رشد و توسعهای باشد. راه فاجعهآمیزتر البته طفرهرفتن از این مواجهه و باور آن هویت تحمیلی است که فقدان را مستثنا کرده و از معادله حذف میکند. البته این راه یک مزیت دارد و آن این است که به این صورت دیگر لازم نیست اقدامی صورت بگیرد، مجازات بلاگردان کفایت میکند. میتوانیم این روایت را از انتها نیز بنگریم. میزان تصدیق فقدان و وقوف به وجود آن، به اندازه اقدامات صورتگرفته برای جبران این فقدان و میزان تغییری است که در نظام نمادین ایجاد میشود. سؤال این است که چقدر تغییر در نظام نمادین غالب قابلمشاهده است؟ و چه اقداماتی برای جبران این فقدانها صورت گرفته است؟ در کجا و چگونه فقدان در حال تولید یا در حال جبران است؟
سر، سنگ و برجام
در سرمقاله صبح نو آمده است:
در حاشیه اوضاع و احوال دلار و مصاحبه تلویزیونی رییسجمهور و ریزگردهای خوزستان، تحولات عجیبی در منطقه و روابط بینالملل ایران در حال وقوع است؛ صدر آنها مداخله نظامی ترکیه در عفرین و در نزدیکی شهر راهبردی حلب در شمال سوریه است. اتفاقی خلاف تفاهمات قبلی سهجانبه میان ایران، روسیه و ترکیه و فعال کردن گسلهای قومیتی ترکی، کردی و عربی در این کشور. این گسلها گرچه زمینهساز بههم ریختگیهای نخستین در سوریهِ حدود هفتسال قبل بود اما رفتهرفته با میدانداری تروریستهای داعش و النصره محدود و متوقف شد، چرا که موضوع حفظ کیان کشور بود و معارضه داخلی نمیخواست سوریه را بهطور کلی نابود کند، اما اقدامات کنونی ترکیه، میتواند به چنین فضایی دامن بزند.
از سوی دیگر، طرف اروپایی برجام که بعضاً تصور میشود ظرفیتی برای مقابله با یاوهگوییهای دولت آمریکا دارد، از پس آخرین هشدار ترامپ، پردهها را در انداخته و با صراحت از ضرورت بازنگری در برجام در نسبت با مسائل منطقه و توان دفاعی ایران سخن میگوید. این گفتارهای دیپلماتیک احتمالاً همراه با کارشکنیهای مالی و تجاری است که ثمره میدانیاش، کاهش عرضه دلار در بازار و بالارفتن نرخ ارز است. ظاهراً غربیها عزم خود را جزم کردهاند که در دو متغیر منطقه و برجام، همه ابزارها را همگرا و متحد کرده تا ایران را به عقبنشینی وادار کنند؛ خوشبختانه تا این لحظه این هجمه با تقابل دولت مواجه شده، هرچند که ایدئولوگهای جناحی خاص مرتباً تعقیب سیاستهای مورد نظر اروپا را مطالبه و تئوریزه میکنند و به فضل الهی سرشان به سنگ خواهد خورد.